شهید حسین صیادی
به سال ۱۳۳۲ در روستای خراشادی بخش شیب آب سیستان، در کناره دریاچه هامون، آنجا که گستره نیزار و کوه خواجه، جلوه های بدیعی از زیبایی ها و شکوه سیستان را به تماشا می گذارند در کلبه ای محقر و ساده، اما آراسته به نورمعنویت و اعتقاد فرزندی زاده شد که به سنت دیرینه مردم سیستان در نامگذاری فرزندان ذکور «حسین» نامیــده شد. زیرا حسین در خانواده های سیستانی مظهر آزادگی و تبلور تابناک شرف و شهادت است. از این رو به برکت واژه «حسین» فضای خانه آنان عطر معنویت و زلال ایمان گرفت.
باری! او نیز با چنین اندیشه ای نامگذاری شد و از همان روزها به همراه پدر و مادر، به امواج آبی پهنه هامون و خنکای سایه «کوه خواجه» دل سپرد و به رنج کار و تـــلاش مداوم خو گرفت. مادر در گوش نوزاد نغمه های جان بخش لالایی محلی که طعم ولایت و اعتقاد می داد می خواند و پدر او را با تعالیم الهی و احکام نورانی اسلام آشنا می کرد به همین جهت زندگی حسین به موازات تحصیل در شهر زابل و کار مداوم، صبغه و رنگ اعتقادی یافت و مضمون عاشورایی گرفت. وی از کودکی دریافته بود که در پرتو اراده و کوشش، شب های بی چراغ روستا را به صبح امیدواری پیوند دهد و اعتقاد و عشق به اهل بیت علوی را به سلاحی برای مبارزه با ناملایمات زندگی تبدیل کند. بهره وری از چنین روحیه ای موجب شد تا در برابر مشکلات قد برافرازد و پای اراده در راه دشواری ها نهد.
او فردی معتقد و متعهد به مبانی اخلاق بود و در بین نزدیکان و همکارانش در شرکت نفت به خوشنامی و توجه به ارزش های اسلامی اشتهار داشت. در اوایل انقلاب با حضور در تظاهرات و راهپیمایی، عشق و شیدایی اش را به نظام و معمار بزرگ انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی و برائت از طاغوت نشان داد بعد از پیروزی انقلاب نیز لباس سبز فام بسیجی به تن کرد و در کسوت یک بسیجی مبارز حمایت و جانبداری اش را در اقتدار و حاکمیت اسلام، سرلوحه امور قرارداد. او مردم را به پشتیبانی از اهداف و شعائر انقلاب اسلامی که عالی ترین ره آورد شهیدان والا مقام است دعوت می نمود و سرانجام خود نیز دعوت خدای شهیدان را به سوی ملکوت شهادت با آغوش باز پذیرفت و در شامگاه بیست و پنجم اسفند ۸۴ با کاروان شهدای تاسوکی همراه شد و به دست عوامل صهیونیزم و سرسپردگان وادی جهل به خیل شهیدان پیوست تا با کارنامه ای روشن به لقای پروردگارش که “عندربهم یرزقون” است واصل شود